سوگلسوگل، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

سوگل

دونه برنج دندون سوگل 11 و اولین سفر سوگل به ...

سلام دوستای گلم من و سوگل مامان برای اولین بار، یه چند روزی (13 تا 16 بهمن)، با مامانی و بابایی و عمه های سوگلی رفتیم بندرعباس و قشم.در مسیر رفتنمون هوا ابری و بارونی بود،من و مسعود هم که عاشق بارون!جای شما خالی خیلی خوب بود و خوش گذشت و هوا عااااالی بود. سوگل و بیتا هم تا میتونستن شیطونی کردن و ماجراهاشون یه داستانیه واسه خودش، مخصوصا شب ها که بیتا زودتر می خوابید و دردسری بود ساکت نگه داشتن و خوابوندن سوگل!!! دلبر مامان که برای اولین دفعه بود که دریا رو می دید حسابی هیجان زده شده بود و دایم می گفت : آب آب ، و از اون بهتر وقتی مرغ های دریایی رو می دید با ذوق می گفت : توتو - جیییک جیییک. ...
23 بهمن 1390

دونه برنج دندون سوگل - 10 ،9

سلام مونسم امروز صبح از وقتی بیدار شدی خیلی بداخلاق بودی واسه همین به هر دوتا مامانی زنگ زدم و بهم گفتن احتمالا به خاطر دندون درآوردنته.خلاصه با هزار زحمت تونستم لثه هاتو چک کنم و دیدم دو تا دندون دیگه از ردیف پایین(با دو تا فاصله نسبت به دندون های جلو - قرینه دندون های 7و 8) نیش زده! حتما گلکم خیلی اذیت می شه که اینقدر بی حوصلگی می کنه!!!! ...
9 بهمن 1390

وقتی سوگل اسمشو می گه!

سلام سلام شنبه دو هفته پیش به طور اتفاقی از سوگل پرسیدم اسمت چیه مامان جون؟ اونم گفت ((سودو))! خیلی تعجب کردیم چون ما تا اون موقع این سوال رو ازش نپرسیده بودیم.واسه اطمینان چند بار دیگه ازش پرسیدیم اونم می گفت ((سودو)) یا ((تودو)). و اما کلمات دیگه ای که نفس مامان یاد گرفته بگه: عمه : عمه - کیوی : کی کی - داغ : داغ - نه : نه - قارچ : قا - آب : آب -  وقتی تاب بازی می کنه شعر تاب تاب عباسی رو می خونه : با با اب(البته اینو یه چهار ماهی می شه که یاد گرفته) موقع پهن کردن و جمع کردن سفره کمک می کنه. وقتی قطره آهن و ویتامینشو می خوره،می ذارتشون رو میز آشپزخونه.   تعطیلات هفته گذشته هم ماما...
8 بهمن 1390

دونه برنج دندون سوگل - 7،8

سلام  روز یکشنبه 90/10/18 بعد از چند روز بی حوصلگی،نفس مامان همزمان دو تا دندون دیگه درآورده بود (ردیف بالا و یه فاصله با دندون قبلی)                                                    دختر مامان هرچی بزرگتر میشه شیطنت هاشم بیشتر میشه!صبح از وقتی بیدار میشه در حال راه رفتن و دویدنه تا شب که با هزار زحمت بخوابه. وقتی بیرون میره کمتر سوار کالسکه میشه(اگر هم بشه داخلش می ایسته) دلش می خواد خودش راه بره و نمیذاره دستشو بگیریم.   به زبون خودش واسمون شعر می خونه و جالب اینجاست که ...
24 دی 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوگل می باشد